دهی است از بخش خونسار شهرستان گلپایگان. واقع در 12 هزارگزی جنوب خونسار و 15 هزارگزی باختر راه شوسۀ خونسار به اصفهان. جمعیت 275 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از بخش خونسار شهرستان گلپایگان. واقع در 12 هزارگزی جنوب خونسار و 15 هزارگزی باختر راه شوسۀ خونسار به اصفهان. جمعیت 275 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
میلکی باشد که بدان گوش را بخارند. (جهانگیری). رجوع به گوش خارک و گوش خرک شود، نام جانوری است که در گوش درآید و مردم را بی آرام سازد و گاه باشد که بکشد، و آن راگوش خرک و هزارپا نیز گویند. (جهانگیری چ هند). اما ظاهراً در این معنی مصحف گوش خز باشد. رجوع به گوش خز و گوش خزک و گوش خزه شود گیاهی که نام علمی آن اگاوی آمریکانا است و به عربی آن را صباره و الصبرالامریکی و به فارسی صبارۀ آمریکایی و گوش خر گویند. (واژه نامۀ گیاهی تألیف اسماعیل زاهدی ص 12)
میلکی باشد که بدان گوش را بخارند. (جهانگیری). رجوع به گوش خارک و گوش خرک شود، نام جانوری است که در گوش درآید و مردم را بی آرام سازد و گاه باشد که بکشد، و آن راگوش خرک و هزارپا نیز گویند. (جهانگیری چ هند). اما ظاهراً در این معنی مصحف گوش خز باشد. رجوع به گوش خز و گوش خزک و گوش خزه شود گیاهی که نام علمی آن اگاوی آمریکانا است و به عربی آن را صباره و الصبرالامریکی و به فارسی صبارۀ آمریکایی و گوش خر گویند. (واژه نامۀ گیاهی تألیف اسماعیل زاهدی ص 12)
دهی است از دهستان دروفرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 10000 گزی جنوب خاوری کرمانشاه و 2500 گزی خاور سنگ سفید. کوهستانی و سردسیر و دارای 150 تن سکنه است. آب آن از زه آب رود خانه بالاگری ومحصول آن غلات و حبوب و لبنیات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان دروفرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 10000 گزی جنوب خاوری کرمانشاه و 2500 گزی خاور سنگ سفید. کوهستانی و سردسیر و دارای 150 تن سکنه است. آب آن از زه آب رود خانه بالاگری ومحصول آن غلات و حبوب و لبنیات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
مرکّب از: گوش + خار، خارنده + -ک، پسوند سازندۀ اسم از صفت، (حاشیۀ برهان)، هر چیز که بدان گوش خارند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، میل گوش پاک کن. (جهانگیری: گوش خبه)، گوش خاره، جانوری را نیز گویند بسیارپای که به گوش مردم رود و مردم را بی آرام سازد و بسا باشد که هلاک کند، و آن را هزارپا هم میگویند. (برهان) (آنندراج)، هزارپا. (ناظم الاطباء)، ظاهراً در این معنی گوش خارک مصحف گوش خرک و آن مصحف گوش خزک باشد. رجوع به گوش خزک و گوش خزه شود
مُرَکَّب اَز: گوش + خار، خارنده + -َک، پسوند سازندۀ اسم از صفت، (حاشیۀ برهان)، هر چیز که بدان گوش خارند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، میل گوش پاک کن. (جهانگیری: گوش خبه)، گوش خاره، جانوری را نیز گویند بسیارپای که به گوش مردم رود و مردم را بی آرام سازد و بسا باشد که هلاک کند، و آن را هزارپا هم میگویند. (برهان) (آنندراج)، هزارپا. (ناظم الاطباء)، ظاهراً در این معنی گوش خارک مصحف گوش خرک و آن مصحف گوش خزک باشد. رجوع به گوش خزک و گوش خزه شود
خوش رفتار و رعنا. (ناظم الاطباء). کش خرام. (یادداشت مؤلف) : بره کرد عزم آن بت خوش خرام گره کرد بند سر آن خوش سیر. لوکری. بدو گفت جمشید کای خوش خرام نزیبد ز تو این سخنهای خام. اسدی. فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست سی غلام ترک دادش خوش لقا و خوش خرام. سوزنی. ماند کجاوه حاملۀ خوش خرام را اندر شکم دو بچه بمانده محصرش. خاقانی. ماه چنین کس ندیدخوش سخن و خوش خرام ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام. سعدی. قامت زیبا و قد خوش خرام سرو سهی و بیدو چنار رقاص. (ترجمه محاسن اصفهان). ای کبک خوش خرام که خوش میروی بایست غره مشو که گربۀ عابد نماز کرد. حافظ. تا بوکه یابم آگهی از سایۀ سرو سهی گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی میزنم. حافظ. یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده. حافظ. ، خلق. خوش خلق. (یادداشت مؤلف) : گفتمش کی بینمت ای خوش خرام گفت نصف اللیل لکن فی المنام. شیخ بهائی
خوش رفتار و رعنا. (ناظم الاطباء). کش خرام. (یادداشت مؤلف) : بره کرد عزم آن بت خوش خرام گره کرد بند سر آن خوش سیر. لوکری. بدو گفت جمشید کای خوش خرام نزیبد ز تو این سخنهای خام. اسدی. فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست سی غلام ترک دادش خوش لقا و خوش خرام. سوزنی. ماند کجاوه حاملۀ خوش خرام را اندر شکم دو بچه بمانده محصرش. خاقانی. ماه چنین کس ندیدخوش سخن و خوش خرام ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام. سعدی. قامت زیبا و قد خوش خرام سرو سهی و بیدو چنار رقاص. (ترجمه محاسن اصفهان). ای کبک خوش خرام که خوش میروی بایست غره مشو که گربۀ عابد نماز کرد. حافظ. تا بوکه یابم آگهی از سایۀ سرو سهی گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی میزنم. حافظ. یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده. حافظ. ، خَلِق. خوش خلق. (یادداشت مؤلف) : گفتمش کی بینمت ای خوش خرام گفت نصف اللیل لکن فی المنام. شیخ بهائی
خراش دادن گوش، کنایه از ایذا رسانیدن به گوش. (آنندراج) : گوشی نخراشید صدای جرس ما ما نرم روان قافلۀ ریگ روانیم. صائب (از آنندراج). رجوع به گوش خراش در ترکیب های ذیل گوش شود
خراش دادن گوش، کنایه از ایذا رسانیدن به گوش. (آنندراج) : گوشی نخراشید صدای جرس ما ما نرم روان قافلۀ ریگ روانیم. صائب (از آنندراج). رجوع به گوش خراش در ترکیب های ذیل گوش شود
گیاهی است از تیره نرگسیها با برگهای بسیار ضخیم دارای دندانه های خاردار و ساقه زیرین ستبر. رشته های سلولز های برگهای این گیاه در نساجی مورد استفاده است صباره الصبر الامر یکی صبر آمریکایی صبر آمریکایی آگاو آقاو برگ خنجری آجاو آمریکا صبر آغاجی، سنفیتون
گیاهی است از تیره نرگسیها با برگهای بسیار ضخیم دارای دندانه های خاردار و ساقه زیرین ستبر. رشته های سلولز های برگهای این گیاه در نساجی مورد استفاده است صباره الصبر الامر یکی صبر آمریکایی صبر آمریکایی آگاو آقاو برگ خنجری آجاو آمریکا صبر آغاجی، سنفیتون